دانلود رایگان کتاب بنفش مایل به لیمویی

معرفی کتاب بنفش مایل به لیمویی

کتاب بنفش مایل به لیمویی داستان هنرمندانی است که دیگر نمی‌توانند در کشور خودشان زندگی کنند و ناگزیر به رفتن هستند. شیانه، شخصیت اصلی کتاب، زنی است که سال‌ها پیش به‌دلیل شایعاتی که پیرامون او به وجود آمده، به کشور فرانسه مهاجرت کرده است. حال پس از سال‌ها، همسر سابقش،‌ نادر، همراه با خانواده‌ی جدیدش به خانه‌ی او می‌آیند. نازنین خلیلی‌فرد این کتاب را ادای دینی به هنرمندان تئاتر و سینما می‌داند.

درباره‌ی کتاب بنفش مایل به لیمویی

در دهه‌ی 60 هجری شمسی، چندین و چند هنرمند سینمای ایران به دلیل مشکلاتی که برایشان به وجود آمده بود، مجبور به مهاجرت از وطنشان شدند. یاسمن خلیلی‌فرد هم مثل بسیاری از ما نام این هنرمندان را در ذهن داشته و تصمیم می‌گیرد کتاب بنفش مایل به لیمویی را در ادای دین به آن‌ها بنویسد. شیانه بازیگر معروف تئاتر و سینماست که مانند بسیاری، قربانی ایدئولوژی‌های حکومت و شایعات رسانه‌ها شده و همراه با دخترش، به کشور فرانسه مهاجرت می‌کنند. اما چرا شیانه بدون همسرش،‌ نادر، به کشوری دیگر می‌رود؟ چه عواملی او را به رفتن وا می‌دارند؟ آیا او در شهر پاریس می‌تواند زندگی دلخواهش را بسازد؟

سال‌ها پیش، شیانه و نادر با یکدیگر ازدواج کردند و صاحب دختری به نام درنا شدند. شیانه که بازیگر زن بسیار مشهوری بود، همیشه در آثار یک کارگردان مرد نقش‌آفرینی می‌کرد. مردی به نام موعظ رامین‌فر، استاد دانشکده‌ی هنر که زمانی در ایران بهترین فیلم‌ها و تئاترها را کارگردانی می‌کرده؛ اما پس از سال‌ها، بعد از آمدن به پاریس و جدایی از همسرش، به یک لوازم دستشویی‌فروش تبدیل شده. رسانه‌ها در آن دوره شایعات بسیاری را درباره‌ی شیانه و موعظ پخش می‌کنند: «بازیگر زنی که با استادش رابطه‌ی نامتعارف داشته.» چنین شایعاتی شیانه را از وطنش و نادر می‌رانند؛ و در این میان قربانی اصلی، دخترشان درناست. یاسمن خلیلی‌فرد با رفتن به ذهن نادر و شیانه، گذشته‌ی تلخ آن‌ها را به تصویر می‌کشد.

معرفی و دانلود کتاب بنفش مایل به لیمویی

حالا سال‌ها گذشته. شیانه به یک بازیگر و استاد موفق در شهر پاریس تبدیل شده. نادر با زنی به نام آیدا ازدواج کرده و آن‌دو صاحب پسری شده‌اند که نامش پویاست. پویا می‌خواهد در آزمون ورودی مدرسه‌ی هنرهای نمایشی پاریس شرکت کند. نادر تصمیم می‌گیرد به بهانه‌ی آزمون ورودی پسرش به شهر پاریس برود؛ اما هدف او دوباره دیدن شیانه است. نادر می‌خواهد همه‌ی سؤالاتی که مدت‌ها ذهنش را درگیر کرده‌اند،‌ از شیانه بپرسد. می‌خواهد به او بگوید که نقش اصلی نمایشنامه‌ی جدیدش را بازی کند. می‌خواهد دخترشان، درنا را دوباره پیدا کند. می‌خواهد انتقام سال‌ها دوری از شیانه را از موعظ بگیرد. می‌خواهد با همه تسویه‌حساب کند؛ حتی خودش. ابتدا آیدا با رفتن به پاریس مخالفت می‌کند؛ اما بعد تسلیم خواست نادر می‌شود. شیانه از نادر و خانواده‌اش می‌خواهد در مدت اقامتشان در پاریس، در خانه‌ی او بمانند. آیا این دوباره جمع شدن در کنار هم، مشکلات گذشته‌ی آن‌ها را حل می‌کند؟ یا با فاش شدن بعضی حقایق، روابط آن‌ها پیچیده‌تر از گذشته می‌شود؟

داستان بنفش مایل به لیمویی در شهر پاریس می‌گذرد و نازنین خلیلی‌فرد آن‌چنان در توصیف کشور فرانسه و شهر پاریس چیره‌دستی به خرج می‌دهد که خواننده خود را در آن‌جا احساس می‌کند. خلیلی‌فرد خود با جغرافیای پاریس آشنایی دارد و به‌خوبی می‌تواند محله‌ها و مکان‌های دیدنی این شهر زیبا را توصیف کند. علاوه بر این، شخصیت‌پردازی کتاب بنفش مایل به لیمویی نیز به‌ قدری خوب است که به‌راحتی می‌توانیم خودمان را جای هر کدام بگذاریم. داستان از زبان سه نفر روایت می‌شود: شیانه، نادر و آیدا. شیانه که در ابتدای میان‌سالی به سر می‌برد، هر لحظه در حال مرور زندگی گذشته‌‌اش است و درعین‌حال، همیشه بر حرفه و هنرش تمرکز داشته. نادر تا سال‌ها از موعظ نفرت داشته است و او را دلیل جدایی‌اش از شیانه می‌داند. در این میان آیدا که در ابتدا از ازدواج با یک هنرمند معروف هیجان‌زده بوده، دیگر هیچ حسی به نادر ندارد و خود را در آستانه‌ی یک ازدواج ازهم‌فروپاشیده می‌بیند.

چرا یاسمن خلیلی‌فرد نام کتاب خود را بنفش مایل به لیمویی گذاشته؟ در قسمتی از داستان، آیدا می‌گوید: «زندگی‌ام خاکستری شده. یک خاکستری تیره. شاید هم رنگی ناشناخته؛ مثلاً بنفش مایل به لیمویی.» شخصیت‌های رمان بنفش مایل به لیمویی دیگر توان تفکیک خوب از بد، باید از نباید و سفید از سیاه را ندارند. آن‌ها زندگی خودشان را ملغمه‌ای درهم‌وبرهم می‌دانند که سال‌ها به همین شکل مانده.

انتشارات ققنوس کتاب بنفش مایل به لیمویی را به انتشار درآورده است.

نکوداشت‌های کتاب بنفش مایل به لیمویی

  • یاسمن خلیلی‌فرد در بررسی زاوایای مختلف از سوژه‌های مشابه بسیار هوشمندانه عمل می‌کند. (نمانامه)
  • این کتاب می‌تواند آغاز فصلی نو در کارنامه‌‌ی آتی نویسنده‌‌ی جوانش باشد. (کتاب‌نیوز)
  • در رمان بنفش مایل به لیمویی یک داستان تکنیکی را می‌بینیم که فدای فرم نشده. یاسمن خلیلی‌فرد کتاب را بر پایه‌ها و اصول داستان‌نویسی نوشته است. (نازنین فروغی‌فر، نویسنده‌‌ی کتاب «بود، هست، خواهد ماند» و منتقد ادبی)

کتاب بنفش مایل به لیمویی برای چه کسانی مناسب است؟

اگر رمان‌های معاصر ایرانی را دوست دارید، کتاب بنفش مایل به لیمویی را بخوانید.

در بخشی از کتاب بنفش مایل به لیمویی می‌خوانیم

بیشتر وقت‌ها، آخرین‌ها سخت‌ترین‌اند. مثل آخرین دیدارمان پشت آن چند سانتی‌متر شیشه‌ی حایل سالن بدرقه‌ی فرودگاه مهرآباد. خیلى‌ها مى‌شناختندمان. ما را به هم نشان مى‌دادند؛ بعد دنبال دوربین فیلمبردارى مى‌گشتند، با این تصور که حتما سر صحنه‌ی فیلمبردارى هستیم و داریم نقش بازى مى‌کنیم. بعدها دیدم حق با آن‌ها بود. شاید واقعاً داشتیم نقش بازى مى‌کردیم. در آن لحظه هیچ‌کس حواسش به درنا نبود که، با روسرى کج‌وکوله‌اى بر سر، کزکرده روى چمدانش نشسته بود و سعى مى‌کرد گریه نکند و به سرنوشتى که ما برایش انتخاب کرده بودیم بى‌توجه باشد.

آن شب که از فرودگاه برگشتم خانه، همه‌جا بوى دلتنگى مى‌داد. بوى خلأ. بوى مرگ. پوچى با دو دستش گلویم را محکم فشار مى‌داد؛ حتماً مى‌خواست خفه‌ام کند. دلم مى‌خواست گریه کنم، اما نمى‌توانستم. دلم مى‌خواست فریاد بزنم، صدا توى گلویم خفه شده بود. زندگى نفرت‌انگیز شده بود، نفرت‌انگیزتر از آنچه فکرش را مى‌کردم؛ مگر چیزى نفرت‌انگیزتر از این داریم که بخواهى فریاد بزنى اما صدا در گلویت قفل شود؟

به سرم زد برگردم فرودگاه نگذارم بروند. مثل سریال‌هاى آبکى که بعدها خودم هم چند نمونه‌شان را ساختم. به هر جاى خانه نگاه مى‌کردم شیانه و درنا را مى‌دیدم. کاش پرده‌اى مى‌آمد جلوى چشم‌هایم. کاش کور مى‌شدم. در هر گوشه‌ی خانه ردپایى از آن‌ها بود. شب اول رفتنشان نخوابیدم. در اتاق‌ها پلکیدم. با آن‌که ذهنم خالىِ خالى بود فکر کردم و فکر کردم. شب‌هاى بعدش در نشیمن جلوى تلویزیون توشیبا دراز مى‌کشیدم. سیگارى آتش مى‌زدم و فوتبال یا برنامه‌هاى بى‌سروته دیگر را تماشا مى‌کردم. پلک‌هایم گرم مى‌شد. بعد صداى دادخواه را مى‌شنیدم: «رابطه‌ی خانم شما با این آقاى موعظ رامین‌فر چیه؟!» و سیلى محکمى به صورتش مى‌نواختم. از خواب مى‌پریدم. خانه را نمى‌شناختم. تلویزیون برفک پخش مى‌کرد. از خیابان صدایى نمى‌آمد. زیرسیگارى پر از خاکستر بود و هوا تاریک.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>